هممون دم از مسلمونی میزنیم خودمو بگم چرا بقیه تو گیرودار مراسمات قبل عید بودم و درگیر این اخلاق خودم که مامان از روزگار وسرنوشت یکی ازدوستان مستحقش گفت با خودم گفتم و میگم که ما چه خوش می گذرونیم بعضی وقتا میگم خدا اون بالا نشسته چه چیزا که نمیبینه یکی اون طوری یکی این طوری وماییم که هنوز پرتوقع از خدا این میخواهیم واین ....خدا ببخشایتمان 

دلم سخت تنگ است......شاید لایق نیستم شاید ...بگویم از زخمی عمیق بر صفحه دل وان نطلیبدن از هیچ جا وهیچ واسطه ای نه مکه نه کربلا نه مشهد ونه حتی کربلای ایران  هرکه سلام این خسته دل را برساند

سلام بعد کی تاحالا ............فکر میکردم وبلاگ داشتن راحته ولی یه وقت می خواد با یه موضوعات دم دست چون هنوز سردرگمم که در مورد چی شروع کنم ولی خوب بازم منتظرم باش